ماه اول زندگی آریو برزن چگونه گذشت؟
سلام مامانی
امروز که دارم این مطبو برات میزارم ١ مرداد هست یعنی شما وارد ماه دوم از زندگیت شدی گل پسرم...دردونه ی منو بابایی
عزیز دلم روز جمعه ٢/٤ بعد از مرخص شدنمون از بیمارستان چند روزی رو مهمونی خونه ی مادر جونینا بودیمو حسابی بهشون زحمت دادیم...راستش روزا حسابی باهات مشغول بودیم و شما زمان خوابت زیاد بود و به زور هر ٣ ساعت بیدارت میکردیم و بهت شیر میدادیم و جاتو عوض میکردیم و قند نباتم سیر میشدیو میخوابیدی...اما شبا چون منو مادر جون خواب بودیم اینبار با گریه ی شما از خواب بیدار میشدیم و مادر جون میبردتت میشستتو پوشکت میکردو شما شیر میخوردی اما باز بیدار بودیو نق میزدی و اینجوری بود که من باید بیدار میموندم تا بخوابی...خودمم بعد از عمل جای بخیه هام اذیتم میکردو شکم درد داشتم و سخت از تخت بلند میشدم واسه همین همه ی کارامونو مامانم انجام میداد...تو ٣ روزگیت بردیمت بیمارستان کسری و واکسن بدو تولدتو زدیم...خواب بودیو اصلا گریه نکردی با اینکه طاقت دیدن سوزن تو دست و پاتو ندارم اما این واکسنا واسه خودت خوب و مفیده...تو ٤ روزگی رفتیم غربالگری تیرویید انجام دادیم که یه کم اذیت شدیو گریه کردی آخه از کف پات ٣ قطره خون گرفتن...روزهای بعد که من حالم بهتر شده بود تصمیم گرفتیم برگردیم خونمون و واسه ورود گل پسرم به خونه جشن بگیریم که دو بار تو یک ماهگی برات مهمونی دادیمو جشن گرفتیم...بار اول تو ١٥ روزگی و روز نیمه ی شعبان که از شهرستان مهمون داشتیم و بار دوم تو ٢٣ روزگی که یه مهمونی خودمونی با خانواده ی بابا فرهاد برات گرفتیم...تو هر دو مهمونی پسر گلم یکی یه دونم حسابی آروم بودو اکثر وقتاشو خواب بود تو گهوارش یا در حال شیر خوردن تو بغل من و بابایی...
20 روزگیه آریو برزن
ببین چه شکلی خوابیده عشق مامان
23 روزگی که تو گهواره چرخ میزدی مامانی
25 روزگی
30 روزگی