آریو برزنآریو برزن، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

برای دردانه ام ...

50 روزگی و ختنه ی آریو گل پسر

1391/5/20 18:46
نویسنده : مهرانا
490 بازدید
اشتراک گذاری

آریو جونم سلام مامانی امروز اومدم واست بنویسم که چقدر بزرگ شدی و تا الان چه کارایی رو یاد گرفتی و انجامشون میدی

اول از خاطره ی ختنت شروع میکنم...

عزیز دلم تو 50 روزگیت برات وقت ختنه گرفتیم...منو بابایی با کلی تحقیق بالاخره یه جراح عمومیه حاذق پیدا کردیم ...ساعت 8 شب رفتیم مطب دکتر ...منو بابا فرهاد حسابی استرس داشتیم من که تمام فکرم بعد از به دنیا اومدنت عمل ختنت بود...خیلی حساس بود راجع بهش حسابی تحقیق کردیم و روش حلقه رو انتخاب کردیم...ساعت 8.45 آقای دکتر مهاجر شما رو خوابوندن رو تختو از ما خواستن بیرون اتاق بشینیم...در اتاقم باز بود...بابا فرهاد سر پا وایساده بودو داشت تو رو نگاه میکرد منم اصلا نمی تونستم ببینم چی کار میکنن...همش داشتم بیرون اتاق راه میرفتم...پسرم اولش یه خورده گریه کردی...با شنیدن صدای گریت حسابی بهم ریختم اشکام میومد اما بعدش چون گرسنت بود دستیار دکتر با شیشه شیر آرومت کرد یه لحظه که اومدم دیدمت داشتی شیر میخوردی و ساکت بودی دکترم کارشو میکرد چند دقیقه بیشتر طول نکشید و زیر دست دکتر شما اذیت نشدی شکر خدا...من که خیلی از کار دکتر راضی بودم ختنت که تموم شد بابا فرهاد از داروخونه قطره استامینوفن گرفت...10 قطره دادیم بهت تا بعد از ازبین رفتن اثر بیحسی کمتر اذیت شی ...سوار ماشین شدیمو اومدیم خونه پدر جونو مادر جونو خاله گلریزو دایی یونس هم اومدن خونمون...ای جونم اون شب تا ساعت 1 شب بیقراری کردیو اذیت شدی منو بابا فرهاد همش بغلت میکردیمو رات میبردیم...اما تا زمین میزاشتیمت دوباره گریه میکردی فک کنم یاد عمل ختنت میوفتادی و اون حالتو دوست نداشتی...راستش با بیقراری تو منو بابا فرهادم حسابی داغون بودیم ...مادر جون اون شب پیشمون خوابید و شما از ساعت 1 شب تا 5 صبح خوابیدی...بعدشم که بیدار شدی حالت خوبه خوب بود شکر خدا ...و من از اینکه تو رو تو 50 روزگی و به روش حلقه پیش یه دکتر معروف ختنت کردیم حسابی راضی بودم ...دست بابا فرهادم درد نکنه...پسرم بابا فرهادت عاشقته تو که گریه میکردی اونم باهات گریه میکردو تو رو بغل میکرد و رات میبرد منو بابایی اصلا تحمل گریتو نداریم و تو هم حسابی واسه مامانیو بابایی ناز داری به قول بابا فرهاد ماهم نازتو میکشیم تا میتونی واسمون ناز کن...

آریو برزن مامان...عشق مامان الان دیگه راحت غریبه و آشنا رو میشناسی صدای منو بابا فرهاد برات آشناست...شبا از ساعت 8   9 میخوابی تا 2 3 نصفه شب...بعد بیدار میشی شیر میخوریو دوباره میخوابی تا صبح...پسرم سحر خیزه ...روزا هم 2 3 ساعت بیشتر نمی خوابی همش میخوای باهات حرف بزنیمو رات ببریم تا همه جا رو نگاه کنی...وقتایی که باهات حرف میزنیم میخندیو دل مارو میبری ...خیلی وقتا ذوق میکنیو اقا میگی ... دائم دستو پاهاتو تکون میدی ...وقتی دمر میزارمت میخوای طرحای رو متکاتو با دستات بکنی...خلاصه حسابی شیطون شدی...دوستت دارم پسملیه مامان...میپرستمت

آریو برزن بعد از ختنه در مطب  

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

بابا فرهاد
25 مرداد 91 13:57
آریوبرزن ...پسر گلم همیشه به سرت می نازم ...